مثال یک : قفسه بازار…

مثال یک : قفسه بازار…

فروشگاهی قطعه جدیدی رو به محصولاتش اضافه میکنه معمولا به چند  همکار اطلاع میده و فروش محدود به اون چند نفر میشه یا اینکه منتظر میمونه هر وقت درخواستی داشت میگه دارم یا ندارم و قیمت میده . این اتفاق بارها و بارها به صورت تلفنی و حضوری میوفته , وقتی هم که موجودی قطعه تموم شد بازم روزانه افرادی برای استعلام مراجعه میکنند که این خودش وقت دوطرف رو میگیره.

قفسه بازار : وقتی کالای جدیدی به قفسه فروشگاهتون اضافه میکنید کافیه یکبار برای همیشه یک دقیقه وقت بزارید و قطعه مورد نظر رو با مشخصات کامل و قیمت به نام خودتون ثبت کنید.

مثال : شما دیسک و صفحه ای وارد کردین و قیمتش 10000تومانه , اینو توی قفسه بازار ثبت میکنید. (تعداد هیچ اهمیتی نداره)  شما کلا یک دقیقه وقت گذاشتید که میتونید اینو پای زمان یک تلفن استعلام بزارید . ولی بقیه همکارانه شما همه با هم  بدونه اینکه تماسی با شما بگیرن میدونن که دیسک و صفحه ای به قیمته 10000 توی فروشگاه شما موجوده و فقط کارمندشون رو برای بردن قطعه میفرستند. که این موارد بر عکسش شامل حال خودتون میشه.

موقع خرید از قیمتهای بازار و اطلاعات اون قطعه با خبرید.